بازم دندون
من آمدم با دندونام
میخوام نشونتون بدم
صاحب مروارید منم
یواش یواش وبی صدا
شدم جزو کباب خوراااااااااااااااا
دوتا مروارید تازه
دخترک نازم بعد از اینکه آش دندونی تو درست کردیم وبین همسایه ها پخش کردیمانگار اون باور قدیمی که میکه درست کردن آش دندونی و پخش اون باعث زود دراومدن دندون نی نی میشه به حقیقت پیوست چون دوروز بعدش متوجه شدم که لثه های بالایت سفید ومتورم شده اند وقرار است به زودی صاحب مروارید های جدیدی شوی اما متاسفانه اینبار همه چی سخت تر پیش رفت و تو بیشتر اذیت شدی جوری که نیمه های شب باجیغبیدار میشدی و بعد از اینکه ژل مسکن به لثه ات میزدم میخوابیدی...بلاخره یک هفته بعداین مرواریدهای اذیت کن سراز لاکشون بیرون کشیدن و تو صاحب ۳تا دندون شدی..
بازم مبارک
عشق مادرانه
من قبلتر از توهم عاشق شده ام اما دخترم جنس این عشق باتمام عشق هایی که آدمی تجربه میکند متفاوت است وتوهرگز نمیفهمی این تفاوت را تاروزی که مادرشوی وفرزندت نگاهت کند...قهقه بزند...برای اولین بار مامان صدایت بزند...آری دخترم تو باهرحرکت جدیدی که یاد میگیری مرا ازنو عاشق میکنی ...نمیدانم اگر برای بار دوم هم مادرشوم تا این اندازه باز عاشق میشوم
نه ماهگی ویه مروارید سفید
عروسک مامان تونه ماهه شدی و روز به روز بزرگتر میشی وهربار یه حرکت جدید انجام میدی و منو ذوق زده میکنی این ماه دیگه مستقل و بدون کمک تونستی بشینی چهاردست و پا هم که از قبل میرفتی...همش باهرصدایی درحال قردادنی حتی باصدای قران و اذان ونوحه هم میرقصی وهرکاری میکنم مانع بشم باز دستاتو میبری بالا و به حالت رقص تکونشون میدی و همه رو به خنده وامیداری...درضمن خیلی هم شیطون شدی و کلی آتیش میسوزونی...یه جا بند نمیشی ومنم همش دنبال تو دررحال بدو بدو هستم خداروشکر که خونه باباجون نزدیکه و بعدظهرا با خاله نگین میری اونجاوگرنه فرصت هیچکاری رو بهم نمیدادی...البته توهم عاشق بیرون رفتنی و هروقت فرصت بشه که بری بیرون کلی با خنده و دست زدن از این موضوع استقبال میکنی ...راستی پس از مدتها انتظار من برای دیدن یه مروارید سفید توی دهن تو والبته نق زدن تو، بلاخره سرکله مروارید های قشنگت پیدا شد وتوصاحب یه مروارید ناز شدی...مبارکت باشه دخترقشنگم
توهم انگار خیلی خوشت اومده
یسنا و روروک
اما امروز عمه ات روروک قدیمی دخترشو آورد برای تو و بابات هم بهم گفت حالا بذارش داخلش امازیاد نذاربمونه که براش مشکل سازبشه منم درآخر تسلیم شدم وبه شرط اینکه در روز هربار فقط یه مدت چند دقیقه ای داخلش باشی راضی شدم که سوار روروک بشی