برای تو میخواهم بنویسم

دختر گلم یسنا من تصمیم گرفتم گاهی در این وبلاگ برایت بنویسم یعنی راستش

از خیلی وقت پیش این تصمیمو داشتم ازهمون وقتی که متوجه شدم یه موجود

کوچولو تو‌وجودم درحال جون گرفتنه....اما نمیدونم چرا نشد!!نمیدونم چرا من

که یه روزی همه دغدغه ام نوشتن بود اینقدر نوشتن برایم سخت شده!!!میدانی

نازنینم مادرت جوانی پرشوری داشته رویاهای بزرگی داشت و میخواست به

خیلی جاها برسد اما زندگی برایش جور دیگری رقم خورد نمیدانم شاید امروز

دیگر نباید تاسف بخورم چون زندگی ام بد نیست راستش از وقتی که تو آمدی

همه چیز قشنگتر هم شده حالا من اینقدر عوض شده ام که خودم هم باورم

نمیشود..‌‌کی باور میکند آن دختری که همه چیزش قلم و دفترش بود و همه

دغدغه اش نوشتن امروز قریب به ۴سال است که دست به قلم نشده مگر برای

ضرورت..‌کی باور میکند دختری که روزها شعر میخواند و شبها در فکر سرودن

شعر امروز ماه هاست که یک بیت شعر هم نخوانده.....خلاصه دخترم مادری که

امروز تو می بینی با دختر دیروز زمین تا آسمان فاصله دارد و چنان‌ورق

سرنوشتش برگشت که هرگز انتظارش را نداشت...آره دخترم وقتی بخودم آمدم

که دیدم جایی ایستاده ام که هرگز انتظارش را نداشتم اما پس از تقلا و حسرت

خوردن برای آنچه باید بشد و نشد تصمیم گرفتم برای حفظ آرامشم بپذیرم آنچه

برایم پیش آمد..‌‌آری دخترم گاهی اگر زندگی برایت جوری رقم خورد که خواهانت

نبود و‌نشد تغیر بدی آنچه تقدیر خورد باهمه قلبت بپذیر آنچه را پیش آمد نه برای

خاطر کسی بلکه فقط برای آرامش خودت...چون حسرت و‌غصه خوردن فقط

قلبت را بیشتر جریحه دار میکند.....خلاصه دخترم امروز که می نویسم من از

زندگی با پدرت و تو احساس خوشبختی میکنم‌واگرچه از لحاظ دغدغه فکری من

و پدرت دور باشیم امادوست داشتن مارا بهم نزدیک کرد و امروز توبیشتر هم به

این نزدیکی دامن زدی ‌‌‌‌خلاصه ما با تو یک خانواده خوشبخت شدیم و من باوجود

شما دیگر غصه آرزوهایی ک خاک کردم را نمیخورم چون شما جبران تمام نداشته

های من هستین


تاریخ : 02 بهمن 1395 - 04:11 | توسط : پری مامان | بازدید : 555 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید



هیچ نظری ثبت نشده است

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام


مشاوره، آموزش، طراحی و ساخت فروشگاه اینترنتی